1 به پیری هم نیام غافل ز عشق آنکمان ابرو حضور قامت خم گشته ایماییست زان ابرو
2 دم تیغی چو اشک از خون من رنگین نمی گردد مبادا افتد از مستی به فکر امتحان ابرو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آنجا که فشارد مژهام دیدهٔ تر را پرواز هوس پنبهکند آبگهر را
2 وقت است چوگرداب به سودای خیالت ثابت قدم نازکنم گردش سر را
1 هستی بهتپش رفت واثرنیست نفس را فریادکزین قافله بردند جرس را
2 دل مایل تحقیق نگردید وگرنه ازکسب یقین عشق توانکرد هوس را
1 جام امید نظرگاه خمار است اینجا حلقهٔ دام تو خمیازه شکار است اینجا
2 عیشها غیر تماشای زیانکاری نیست درخور باختن رنگ بهار است اینجا
1 در عالمیکه با خود رنگی نبود ما را بودیم هرچه بودیم او وانمود ما را
2 مرآت معنی ما چون سایه داشت زنگی خورشید التفاتش از ما زدود ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به