من بنده آن قامت و بالا و میانم از جلال عضد غزل 201

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

من بنده آن قامت و بالا و میانم

1 من بنده آن قامت و بالا و میانم من عاشق و شوریده و شیدای فلانم

2 من واله عیّاری آن نرگس مستم حیران خرامیدن آن سرو روانم

3 ای عمر گرامی! خبرت نیست که بی تو عمری به چه خونابه دل می گذرانم؟

4 احوال مرا هر که در آفاق شنیدند وان بخت ندارم که به گوش تو رسانم

5 یک روز به بالین من خسته قدم نه بنگر که ز تیمار فراقت به چه سانم

6 نی صبر که بی روی تو یک دم بنشینم نی بخت که در پهلوی خویشت بنشانم

7 از شوق تو صد بوسه زنم بر دهن خویش هرگاه که نام تو برآید به زبانم

8 ابروی تو با غمزه خلایق چو ببینند دانند که من کشته آن تیر و کمانم

9 خواهم که درآییم من و تو به سماعی تو دست برافشانی و من جان بفشانم

10 از پرتو رخسار تو ای شمع جهانسوز آتشکده ای ساخته ای بر دل و جانم

11 جورت بکشم تا ز وجودم رمقی هست ورتاب و توانم نبود تا بتوانم

12 از من ببریدی و نه این بود امیدم از عهد بگشتی و نه این بود گمانم

13 مشنو که جلال از تو بپیچد سر مویی یک موی تو بهتر ز همه ملک جهانم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر