ز شوق آنکه خواند از بابافغانی شیرازی غزل 426

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

ز شوق آنکه خواند نامه ام را آنچنان شادم

1 ز شوق آنکه خواند نامه ام را آنچنان شادم که در وقت نوشتن می رود نام خود از یادم

2 بخون دل نوشتم نامه و سویش روان کردم بخواند یا نه باری من نیاز خود فرستادم

3 دلم بی اختیار از بخت جوید هر دم آزادی مگر از بنده یادآور جایی سرو آزادم

4 ز یبماری چنان گشتم که گر عمرم امان بخشد براهی افگنم خود را که سویت آورد با دم

5 بجان بندم میان شمع و از سر سوختن گیرم بشکر آنکه در بزمت قبول خدمت افتادم

6 بنای صبر اگر محکم نباشد، در دل ویران برد دور از سر کوی تو آب دیده بنیادم

7 دل من نامه ی در دست گر بگشایمش روزی شود روشن فغانی موجب افغان و فریادم

عکس نوشته
کامنت
comment