-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من از سخنان مهرانگیز دل پر دارم ز خواب برخیز
2 ای آنک رخ تو همچو آتش یک لحظه ز آتشم مپرهیز
3 شیرم ز تو جوش کرد و خون شد ای شیر به خون من درآمیز
4 با یارک خود بساز پنهان مستیز به جان تو که مستیز
5 تسلیم قضا شدم ازیرا مانند قضا تو تندی و تیز
6 بنگر که چه خون دل گرفتست بر گرد قبام چون فراویز
7 در خشم مکن تو چشم خود را وان فتنه خفته را مینگیز
8 خود خفته نماید و نخفتست آن نرگس پرخمار خون ریز