شادم که بر انکار من شیخ و از غالب دهلوی غزل 225

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

شادم که بر انکار من شیخ و برهمن گشته جمع

1 شادم که بر انکار من شیخ و برهمن گشته جمع کز اختلاف کفر و دین خود خاطر من گشته جمع

2 مقتول خویشان خودم جویید خونریز مرا زینان که بر نعش منند از بهر شیون گشته جمع

3 در گریه تا رفتم ز خود اندوهم از سر تازه شد بر هیئت دل لخت دل بازم به دامن گشته جمع

4 رقصم به ذوق روی او چون بینم اندر کوی او هم رفته نفت و بوریا هم سنگ و آهن گشته جمع

5 ای آن که بر خاک درش تنهای بی جان دیده ای بر گوشه بامش نگر جانهای بی تن گشته جمع

6 نازم ادای پرفنش کز کشتگان در مخزنش کنجی ز مغفر گشته پر گنجی ز جوشن گشته جمع

7 خطش به تاراج دلم کار تبسم می کند بر برق چشمک می زنم مورم به خرمن گشته جمع

8 ای عاشق بیچاره را در کوه و صحرا داده سر فوجی ز خویشانش نگر در کوی و برزن گشته جمع

9 هی هی چه خوش باشد بدی آتش به پیش و مرغ و می از بذله سنجان چند کس در یک نشیمن گشته جمع

10 صبح است و گوناگون اثر غالب چه خسبی بی‌خبر نیکان به مسجد رفته در رندان به گلشن گشته جمع

عکس نوشته
کامنت
comment