من آن نیم از جلال الدین محمد مولوی غزل 2248

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او

1 من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او که مست و بیخودم از چاشنی محنت او

2 اگر چو چنگ بزارم از او شکایت نیست که همچو چنگم من بر کنار رحمت او

3 ز من نباشد اگر پرده‌ای بگردانم که هر رگم متعلق بود به ضربت او

4 اگر چه قند ندارم چو نی نوا دارم از آنک بر لب فضلش چشم ز شربت او

5 کنون که نوبت خشم است لطف از این دست است چگونه باشد چون دررسم به نوبت او

6 اگر بدزدم من ز آفتاب ننگی نیست چه ننگ باشد مر لعل را ز زینت او

7 وگر چو لعل ندزدم ز آفتاب کمال گذر ز طینت خود چون کنم به طینت او

8 نه لولیان سیاه دو چشم دزد ویند همی‌کشند نهان نور از بصیرت او

9 ز آدمی چو بدزدی به کم قناعت کن که شح نفس قرین است با جبلت او

10 از او مدزد به جز گوهر زمانه بها اگر تو واقفی از لطف و از سریرت او

11 که نیست قهر خدا را به جز ز دزد خسیس که سوی کاله فانی بود عزیمت او

12 دریغ شرح نگشت و ز شرح می‌ترسم که تیغ شرع برهنه‌ست در شریعت او

13 گمان برد که مگر جرم او طمع بوده‌ست نه بلک خس طمعی بود آن جریمت او

عکس نوشته
کامنت
comment