-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من که هستم زنده دور از دلربای خویشتن گر برفتم می کشد بازم به جای خویشتن
2 نه مرا در خانه کس راه و نه در مسکنی می توانم بود یکدم در سرای خویشتن
3 ای که می نالی ز عشق یار و جور روزگار سوی من می بین و کن شکر خدای خویشتن
4 گر ز عشق افزون نبودی در دل پایای من فکر می کردم به جان گرد هوای خویشتن
5 تا نهادم بر سر کویت قدم بی اختیار توتیای دیده سازم خاکپای خویشتن
6 بس که زاری می کنم بیهوش گردم هر زمان باز می آیم به هوش از ناله های خویشتن
7 غیر محیی کو خود از بهر تو خواهد در جهان هر که می خواهد تو را خواهد برای خویشتن