-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من بنده ی حسنی که نشانش نتوان یافت پنهان نتوان دید و عیانش نتوان یافت
2 گنجی که ازان کون و مکانست بفریاد فریاد که در کون و مکانش نتوان یافت
3 افتاده چو دولت بکنار من درویش آن نقد که در هیچ میانش نتوان یافت
4 عنقای خیالش که شکار نظر ماست صیدیست که بی بند زبانش نتوان یافت
5 نزدیکتر از لب بدهانست درین باغ آن سیب سخنگو که نشانش نتوان یافت
6 بلبل ز زر چهره ی گل در غلط افتاد پنداشت که در برگ خزانش نتوان یافت
7 چون عاقبت درد کشان دید فغانی دیریست که در دیر مغانش نتوان یافت