من بنده ی حسنی که از بابافغانی شیرازی غزل 151

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

من بنده ی حسنی که نشانش نتوان یافت

1 من بنده ی حسنی که نشانش نتوان یافت پنهان نتوان دید و عیانش نتوان یافت

2 گنجی که ازان کون و مکانست بفریاد فریاد که در کون و مکانش نتوان یافت

3 افتاده چو دولت بکنار من درویش آن نقد که در هیچ میانش نتوان یافت

4 عنقای خیالش که شکار نظر ماست صیدیست که بی بند زبانش نتوان یافت

5 نزدیکتر از لب بدهانست درین باغ آن سیب سخنگو که نشانش نتوان یافت

6 بلبل ز زر چهره ی گل در غلط افتاد پنداشت که در برگ خزانش نتوان یافت

7 چون عاقبت درد کشان دید فغانی دیریست که در دیر مغانش نتوان یافت

عکس نوشته
کامنت
comment