عبث فضولی عقلم وکیل از اسیر شهرستانی غزل 443

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

عبث فضولی عقلم وکیل می گردد

1 عبث فضولی عقلم وکیل می گردد عزیز مصر جنون کی ذلیل می گردد

2 خلاف طبع کنند اهل دید آیینه وار کریم از پی مرد بخیل می گردد

3 هوای شوق تو لب تشنگی گداخته است شراب دشت جنون سلسبیل می گردد

4 هوای تنگ فضای خرابه دل ماست تجردی که پر جبرئیل می گردد

5 سواد خوانی سودای طره ای دارم بیاض گریه من رود نیل می گردد

6 نجابت گهر از چهره کسی پیداست که در لباس گدایان اصیل می گردد

7 هجوم محکمه هیچ دعویان حشری است که چرخ را سر از این قال و قیل می گردد

8 گذشته ایم ز دشتی که همچو نقش سراب دلیل تشنه سراغ دلیل می گردد

9 مخور فریب تماشا که رفته رفته چو صبح جمال شاهد دنیا جمیل می گردد

10 مباش غره که خیر کثیر را گاهی خمیر مایه ز شر قلیل می گردد

11 ببین به غنچه و گل صبح و شام و جهل و کمال گشاد کار تو را غم دلیل می گردد

12 اسیر هرکه توکل شعار ساخت لقب جلال قدر ز لطف جلیل می گردد

عکس نوشته
کامنت
comment