1 خواجه بد گویدم معاذ الله که به بد گفتنش سخن رانم
2 او به ده نوع قدح من خواند من به ده جنس مدح او خوانم
3 او بدی گوید و چنان داند من نکو گویم و چنین دانم
4 آنچه گویم هزار چندان است وانچه گوید هزار چندانم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هر که به سودای چون تو یار بپرداخت همتش از بند روزگار بپرداخت
2 در غم تو سخت مشکل است صبوری خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت
1 طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
2 دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای بر دلِ من برگمار تیرِ جگردوز را
1 جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
2 باجگه دیدم و طیار ز آراستگی عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به