- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیهات که نامم به زبان تو برآید یا همچو تویی را چو منی در نظر آید
2 گر روز اجل بر سر بالین من آیی من زنده شوم باز چو عمرم به سرآید
3 گر کام تو اینست که جانم به لب آری مقصود من آنست که کام تو برآید
4 مدهوش شود عاشق اگر چشم تو بیند مستی که به میخانه رود بی خبر آید
5 از ساغر سودای تو هر سر که شود مست زان سان رود از دست که از پای درآید
6 هر تیر که بر خسته زدی کارگر افتاد هر آه که مجروح زند کارگر آمد
7 همچون قد و خدّ تو مپندار که در باغ یک سرو کشید قامت و یک گل به برآید
8 آن کاو چو جلال است گدای سر کویت شاهی جهان در نظرش مختصر آید