به صید جسته از دامی چه از طبیب اصفهانی غزل 150

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

به صید جسته از دامی چه خوش می‌گفت صیّادی

1 به صید جسته از دامی چه خوش می‌گفت صیّادی که از دام علایق گر توانی جست، آزادی

2 تو با بیگانگان بنشین به عشرت کز غم آزادی که با غم آشنایان را نباشد خاطر شادی

3 من آن روزی ز شهد عشق شیرین‌کام گردیدم که در این بیستون نه خسروی بود و نه فرهادی

4 به حرمان دل حسرت نصیبم گو بهار آمد به هر گلشن که دیدم قمریی یا سرو آزادی

5 ز هجر عافیت دشمن، به گردون رفت فریادم تو بی‌پروا نشد یک شب دهی گوشی به فریادی

6 ز لعلت خواستم کامی کنم حاصل ندانستم که دارد در میان چشمت ز مژگان تیغ بیدادی

7 حیاتی در گذر دارم وداعی در نظر دارم فغانی با اثر دارم تو هم ای گریه امدادی

8 چه سود اوراق عمر تو طبیب از خنده غفلت درین گلشن به رنگ گل که بر باد فنا دادی

عکس نوشته
کامنت
comment