چه غم گر در بهاری بوسه از سحاب اصفهانی غزل 239

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

چه غم گر در بهاری بوسه ی او نقد جان دادم

1 چه غم گر در بهاری بوسه ی او نقد جان دادم حیات بی ثباتی بهر عمر جاودان دادم

2 نشد هرگز به من مایل دل او بر خلاف من که غیر از او ندادم دل به کس تا آنکه جان دادم

3 تمام عمر صرف این و آن کردم، ستم کردم که گنج شایگانی را خود از کف رایگان دادم

4 نبودم دوست تا با او نبودم آسمان دشمن که جان دادم ز دست این چو دل بر دست آن دادم

5 زرنگ چون زریرم تا نگردد راز دل پیدا رخ خود را زخون دیده رنگ ارغوان دادم

6 ز دست طعنه ی پیر و جوان مردم سزای من که در پیری عنان خود بدست آن جوان دادم

7 مرا نبود (سحابا) با فلک دست مکافاتی خدنگ آه من گیرد مگر از آسمان دادم

عکس نوشته
کامنت
comment