- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه غم گر در بهاری بوسه ی او نقد جان دادم حیات بی ثباتی بهر عمر جاودان دادم
2 نشد هرگز به من مایل دل او بر خلاف من که غیر از او ندادم دل به کس تا آنکه جان دادم
3 تمام عمر صرف این و آن کردم، ستم کردم که گنج شایگانی را خود از کف رایگان دادم
4 نبودم دوست تا با او نبودم آسمان دشمن که جان دادم ز دست این چو دل بر دست آن دادم
5 زرنگ چون زریرم تا نگردد راز دل پیدا رخ خود را زخون دیده رنگ ارغوان دادم
6 ز دست طعنه ی پیر و جوان مردم سزای من که در پیری عنان خود بدست آن جوان دادم
7 مرا نبود (سحابا) با فلک دست مکافاتی خدنگ آه من گیرد مگر از آسمان دادم