-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان دل از انتظار خونین دهن از امید خندان
2 مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان
3 نظری مباح کردند و هزار خون معطل دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان
4 سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد ز معربدان و مستان و معاشران و رندان
5 اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان
6 اگرم نمیپسندی مدهم به دست دشمن که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان
7 نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو که قیامت است چندان سخن از دهان خندان
8 اگر این شکر ببینند محدثان شیرین همه دستها بخایند چو نیشکر به دندان
9 همه شاهدان عالم به تو عاشقند سعدی که میان گرگ صلح است و میان گوسفندان