چه خوش است بوی عشق از نفس از سعدی شیرازی غزل 449

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان

1 چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان دل از انتظار خونین دهن از امید خندان

2 مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان

3 نظری مباح کردند و هزار خون معطل دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان

4 سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد ز معربدان و مستان و معاشران و رندان

5 اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان

6 اگرم نمی‌پسندی مدهم به دست دشمن که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان

7 نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو که قیامت است چندان سخن از دهان خندان

8 اگر این شکر ببینند محدثان شیرین همه دست‌ها بخایند چو نیشکر به دندان

9 همه شاهدان عالم به تو عاشقند سعدی که میان گرگ صلح است و میان گوسفندان

عکس نوشته
کامنت
comment