کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد از کلیم غزل 261

کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد

1 کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد دری نشناسد و چون موج دایم دربه‌در باشد

2 به خضرم احتیاجی نیست گر این است گمراهی که کوران را عصا هم می‌تواند راهبر باشد

3 سبک پی قاصدی باید که چون غم‌نامه ما را به دست او دهد کاغذ هنوز از گریه تر باشد

4 ز بس بر خویشتن می‌بالد از ذوق گرفتاری قفس هر لحظه بر مرغ دل ما تنگ‌تر باشد

5 درین وحشت‌سرایم گوشه امنی نشد روزی که همچون شمع هرجا می‌روم سر در خطر باشد

6 کلیم از دل به در کن آرزوی آن کمر ورنه مدام از اشک حسرت موج خونت تا کمر باشد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر