-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی به حبس این جهان من خویش زندانی کنم وقت است جان پاک را تا میر میدانی کنم
2 بیرون شدم ز آلودگی با قوت پالودگی اوراد خود را بعد از این مقرون سبحانی کنم
3 نیزه به دستم داد شه تا نیزه بازیها کنم تا کی به دست هر خسی من رسم چوگانی کنم
4 آن پادشاه لم یزل دادهست ملک بیخلل باشد بتر از کافری گر یاد دربانی کنم
5 چون این بنا برکنده شد آن گریههامان خنده شد چون در بنا بستم نظر آهنگ دربانی کنم
6 ای دل مرا در نیم شب دادی ز دانایی خبر اکنون به تو در خلوتم تا آنچ می دانی کنم
7 در چاه تخمی کاشتن بیعقل را باشد روا این جا به داد عقل کل کشت بیابانی کنم
8 دشوارها رفت از نظر هر سد شد زیر و زبر بر جای پا چون رست پر دوران به آسانی کنم
9 در حضرت فرد صمد دل کی رود سوی عدد در خوان سلطان ابد چون غیر سرخوانی کنم
10 تا چند گویم بس کنم کم یاد پیش و پس کنم اندر حضور شاه جان تا چند خط خوانی کنم