1 تا به کی بر لب به جای باده خون آرد کسی گر به گلچیدن رود، داغ جنون آرد کسی
2 فطرت پستم نمیسازد به اقبال بلند من خریدارم اگر بخت زبون آرد کسی
3 طالع فیروز در کارست، نه تدبیر و زور بهر وصلت چند قوت بر فسون آرد کسی؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 منشور خدمت تو رقم شد به نام ما افکند سایه مرغ سعادت به بام ما
2 خوش بر مراد هر دو جهان دست یافتیم کامش برآید آنکه برآورد کام ما
1 دستم ز جام عکس می لالهگون گرفت گل چیدم آنقدر که کفم رنگ خون گرفت
2 ممنون دُرد و صاف حریفان نمیشود چون نرگس آنکه ساغر خالی، شگون گرفت
1 چو نمیکنی نگاهی به ستم مران خدا را نکنی اگر نوازش مشکن دل گدا را
2 همه حیرتم که هرگز چو نبوده آشنایی به جهان که گفته چند این سخنان آشنا را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به