- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا به کی از کثرت غم روی بر زانو نهم تنگ گردد خانه بر من سر به شهر و کو نهم
2 دفع دل تنگی دمی از شغل غافل نیستم دست اگر بردارم از جیب آستین بر رو نهم
3 شاکر بختم که منت دار از خویشم نکرد عشرتی یاد آورم غم هاش بر پهلو نهم
4 کوچه معشوق باغ دلگشای عاشق است بینم از هر جا ملالی رو به کوی او نهم
5 کس درین کاسد دیار از من مشامی خوش نکرد چند چون گل رخت رعنایی به رنگ و بو نهم
6 مایه من انگبین ناب و پر آشوب شهر به کزین بازار جنس خویش بر یک سو نهم
7 کفر و ایمان را به یک سنگ آن دو ابرو می کشد تا به کی اعجاز را در پله جادو نهم
8 خو به عشرت کرده ام عادت به راحت چند گاه می روم تا از سر این عادت ز طبع این خو نهم
9 طی راه از اشک بر مژگان سبکتر می کنم خم نمی گردد ز ثقلم بار اگر بر مو نهم
10 نافه مشکم که عطرافشان به پا افتاده ام در چه پا آویزم و رخ بر پی آهو نهم
11 بوالعجب دردی «نظیری » را به شور آورده است سینه بشکافد گرش زنجیر بر بازو نهم