- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی اندر راه دین با نفس دمسازی کنی بر در میدان این درگاه طنازی کنی
2 کوزه و ابریق برداری و راه کج روی جامهٔ صدیق در پوشی و غمازی کنی
3 ور تو خواهی کز کمان شهوت و تیر نفاق از سر انگشت دف زن ناوکاندازی کنی
4 نزد مغفرها ستور لنگ گردی و آنگهی پیش معجرها حدیث از مرکب تازی کنی
5 چون به کنجی باز بنشینی و با یاران حدیث از گل و گرمابه و از شانهٔ رازی کنی
6 رو به گرد خاکبازی گرد کین آن راه نیست کاندرین ره با براق خلد خر تازی کنی
7 تا تو خود کی مرد آن باشی که خود را چون خلیل در کف محنت چو گوی پهنهٔ غازی کنی
8 نیست سودای دفاع تو که در بازار صدق با خس و خاشاک میخواهی که بزازی کنی
9 وقت آب و تخم کشتن گشته شیطان را قرین وقت خرمن کوفتن با موسی انبازی کنی
10 مگذران در لهو و بازی عمر لیکن روز حشر کیفر آن گاهی بری با حور عین بازی کنی