- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی کنیم آتش دل را نهان از او وین دود آه دمبدم آرد نشان از او
2 درد تو کرده است راحت جان و دوای دل خالی مباد در دل و جانم مکان از او
3 رمزی به خنده لعل لبت زان دهان نمود ما را به هیچ وجه نبود این گمان از او
4 تا خط سبزگی و گل عارضت دمید بس فتنه ها رسید به دور زمان از او
5 تا بر رخ است شمع رخت در دلم چراغ ما راست نور دیده و آرام جان از او
6 آه از کرشمه های دو چشمت که صد بلا هر لحظه می رسد به دل ناتوان از او
7 چون شمع پیش یار بسوز و خموش باش ای شاهدی مجوی دل مهربان از او