- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی رودم خون دل از هر مژه چون جوی تا بو که تو چون سرو خرامان بِبَرآئی
2 بیمار غمت جان به لب و دل نگران است شاید که به آئین طبیبان بدر آئی
3 من شمع صفت گریه کنان جان دهم از شوق چون صبح تو گر با لب خندان ببر آئی
4 شک نیست که جمعیت خاطر دهدم دست آن شب که تو با زلف پریشان ببر آئی
5 پروانه صفت جامۀ جان پیش تو سوزم چون شمع اگر ای کوکب رخشان ببر آئی
6 مشکل بتوان زیست به هجران تو هر چند باور نتوان کرد که آسان ببرآیی