- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کجا آن جلوه در دلها کشد میدان سری در فشار شیشه افتادهست آغوش پری
2 غفلت ذاتی ز تدبیر تأمل فارغ است از فسون پنبه منت بر نمیدارد کری
3 تا عدم آوارهٔ آفات باید تاختن جز فرو رفتن ندارد کشتی ما لنگری
4 فیض صحرا در غبار خانمان آسوده است تا به دامن وارسی باید گریبان بر دری
5 برگ برگ بید این باغ امتحانگاه خمیست هیچ باری نیست سنگینتر ز بار بیبری
6 با خرد گفتم چه باشد انفعال آدمی سویدنیا دید وگفت: اشغال اسباب خری
7 عمرها شد میزنی بیدل در دیر و حرم آه از آن روزی که گویندت چه زحمت میبری