بتو حال خود چه گویم از بابافغانی شیرازی غزل 550

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

بتو حال خود چه گویم که تو خود شنیده باشی

1 بتو حال خود چه گویم که تو خود شنیده باشی غم دل عیان نسازم که بدان رسیده باشی

2 چکند کسی که عمری بغزال نیم خوابت چو نر فگنده باشد ز برش رمیده باشی

3 برهت فتاده بیخود چه خوش آنکه بیگمانی بسرم رسیده ناگاه و عنان کشیده باشی

4 چه فراغ بیند آندل که تو جلوه گاه سازی چه حجاب ماند آن را که تو نور دیده باشی

5 غم ناامیدی من مگر آن نفس بدانی که برون روی ز باغی و گلی نچیده باشی

6 بخط بنفشه فامش نظر آن زمان کن ایدل که دعای صبحگاهی برخش دمیده باشی

7 بوصال سرو قدش نرسی مگر زمانی که درین چمن فغانی چو الف جریده باشی

عکس نوشته
کامنت
comment