-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه سان گویم که شب سرخوش کجا ای ماه میرفتی چه سان غافل به گفتار رقیب از راه میرفتی
2 عنان کج کرده و خود را به مستی داده یکباره ز اندوه نهان هرکسی آگاه میرفتی
3 غرور حسن یا یاد کسی بودی عنانگیرت خیالی داشتی باری نه بر دلخواه میرفتی
4 برآمد گرد از جانم از آن جولان مستانه چو برمیتافتی گاهی عنان و گاه میرفتی
5 چه سود از دیدهٔ گریان فغانی چو نشد آن یوسف چرا اول به افسون کسان از راه میرفتی