- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هوست معتکف خانهٔ خمارم کرد عشقت از صومعه و مدرسه بیزارم کرد
2 خاطرم را ز حدیث دو جهان باز آورد لب لعل تو به یک عشوه، که در کارم کرد
3 شورها در سر و با خلق نمییارم گفت زخمها بر دل و فریاد نمییارم کرد
4 میشنیدم که: شود نیک به شربت بیمار شربتی داد خیال تو، که بیمارم کرد
5 من ندانم سبب گرم و گدازی که مراست تا چه زورست و تعدی که چنین زارم کرد؟
6 سایهای بودم و عکس تو بپوشید مرا ذرهای بودم و نور تو پدیدارم کرد
7 دیده تا باز گشودم بتو، اندیشه ببست در به روی همه و روی به دیوارم کرد
8 آنکه اندر عقب من به تعبد کوشید بعد ازین حال ندانست که انکارم کرد
9 مرده بودم، به سخنهای تو گشتم زنده خفته بودم، صفت حسن تو بیدارم کرد
10 بادهٔ هر که چشیدم سبب مستی بود اوحدی زان قدحی داد، که هشیارم کرد