1 قلیان نه اگر آتش عشقش بسر است دائم ز چه با دود دل و چشم تر است
2 رسم است که شکرّ از نی آید بیرون قلیان بلب لعل تو نی در شکر است
1 پس فرشته نصرت از امر قدیر شد فرو از ذروۀ بالا بزیر
2 دید تنها تا جدار گاه عشق گفت کای اسپهبد اسپاه عشق
1 چون گرفتند ره کوی شهادت در پیش زمرۀ خیل اسیران به هزاران تشویش
2 هر یکی نعش شهیدی به بر آورد چو جان کرد با همدم خود شرح پریشانی خویش
1 سیم عاشور چون شمع افق سر نهفت اندر پس نیلی تنق
2 شه بقربانگاه دشت کربلا بر نشست و کشتگانرا زد صلا