- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد او هرچند بسیار است در جان باش گو یار از این معنی خبردار است پنهان باش گو
2 ما که در پیش غم اصلاً پای کم ناوردهایم مدعای او گر آزار است هجران باش گو
3 کلبه بیدوست را تعمیر کردن ابلهی است دل تهی چون از غم یار است ویران باش گو
4 در حقیقت منصب آیینه و عاشق یکی است هر دو را مقصود دیدار است عریان باش گو
5 از شکرخند سپهر پرفریب از ره مرو آخر این بیرحم خونخوار است خندان باش گو
6 جنس دانش را نمیگیرند بیدردان به هیچ این گهر چون بی خریدار است ارزان باش گو
7 میکند قصاب جوش گریه روشن دیده را تا چراغ ما شرربار است سوزان باش گو