1 شست گل دفتر خود، تا خط او خوانا شد سرو بر راسته زد، تا قد او پیدا شد
1 گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را
2 مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را
1 تا زنده است دل، نیست لذت پذیر دنیا کی میشود نمک سود، ماهی ز شور دریا؟!
2 چون سایه، چند افتی در پای قصر و ایوان؟ بردار دست از شهر، بگذار سر بصحرا
1 صبح میسازد شب من چشم گوهرپاش را بار خاطر نیست هرگز روز من خفاش را
2 ناقبولی آن قدر دارم که بر تصویر من خط بطلان نیست هر موی قلم نقاش را