1 طرهٔ او در خیالم گر پریشان میشود از نفس هم دل پریشانتر پریشان میشود
2 ای بسا طبعی که در جمعیتش آوارگیست شعله از گلکردن اخگر پریشان میشود
3 از شکست خاطر ما هیچکس آگاه نیست این غبار از عالم آنسوتر پریشان میشود
4 چون فنا نزدیک شد مشکل بود ضبط حواس در دم پرواز بال و پر پریشان میشود
5 ای سحر بر گیر و دار جلوهٔ هستی مناز این تجمل تا دم دیگر پریشان میشود
6 اینقدر گرد جهان گشتن جنون آوارگیست چرخ را هر صبح مغز سر پریشان میشود
7 هرزهگردی شاهد بیانفعالیهای ماست خاک ما گر نم کشد کمتر پریشان میشود
8 ای چراگاه هوس از آدمیت شرم دار خرمنت در فکر گاو و خر پریشان میشود
9 خاکدان دهر بیدل مرکز آرام نیست خواب ما آخر بر این بستر پریشان میشود
دیدگاهها **