- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمر سیرش کوته است ار جورت از دل میرود چند گامی از ضرورت مرغ بسمل میرود
2 خواب غفلت بس که چشم کاروان عمر بست بانگ باید بر جرسها زد که محمل میرود
3 کینهاش ای کاش باعث میشدی بر قتل ما خون ناحق کشته زود از یاد قاتل میرود
4 دهر اگر بحر پرآشوبست مستان را چه غم کشتی من بیخطر دایم به ساحل میرود
5 چون زبان گنگ باید در سخن خود را گرفت راه باریکست کار از طبع کاهل میرود
6 بر زبان دارد حدیث چشم طوفانزای من خامه محذورست گر با سینه در گل میرود
7 جذب شوقم میبرد رهبر نمیخواهم کلیم هرکه سیلابش برد بیخود به منزل میرود