1 خیالش با مه و انجم نشیند نگاهشن سوی پروین ببیند
2 دل بیتاب خود را پیش او نه دم او رعشه از سیماب چیند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز پیوند تن و جانم چه پرسی به دام چند و چون در می نیایم
2 دم آشفته ام در پیچ و تابم چو از آغوش نی خیزم نوایم
1 ای ردایت پردهٔ ناموس ما تاب تو سرمایهٔ فانوس ما
2 طینت پاک تو ما را رحمت است قوت دین و اساس ملت است
1 در بنارس برهمندی محترم سر فرو اندر یم بود و عدم
2 بهره ی وافر ز حکمت داشتی با خدا جویان ارادت داشتی
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به