نگاهش از دل ما بر سر نابود از اسیر شهرستانی غزل 195

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

نگاهش از دل ما بر سر نابود می‌رنجد

1 نگاهش از دل ما بر سر نابود می‌رنجد چو خوی نازکی دیر آتشی شد زود می‌رنجد

2 دماغ آشفته‌ام پروانه دیوانه‌ای دارم به یاد شعله‌ای می‌سوزد و از دود می‌رنجد

3 برای خاطری چون غنچه پژمرده حیرانم که چون بیند دل ما را غبار‌آلود می‌رنجد

عکس نوشته
کامنت
comment