1 مستی او مایهٔ هشیاریش خفته همه خلق ز بیداریش
2 کردی بزرگی به حق کهتران داد سبک جامه به قیمت گران
3 این همه بیداری ما خفتن ست کامدن ما ز پی رفتن ست
4 از پی نامی که مبادش امید، نامه سیه کردی و دیده سپید!
1 باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما نطع حریف پاک شد دامن چشم پاک ما
2 هر طرفی و قصه ای، ورچه که پوشم آستین پرده رازکی شود دامن چاک چاک ما
1 امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت وز گریه شادی جگرم آب دگر داشت
2 دل هیچ به شیرینی جان میل نمی کرد مسکین سر آرایش جلاب دگر داشت
1 ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت ملک همه چین و هند، ندهم به یکی مویت
2 وقتی به طفیل گوی بنواز سرم آخر تا چند به هر زخمی حسرت خورم از کویت