ز رشک همدمانش بس از بابافغانی شیرازی غزل 381

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

ز رشک همدمانش بس که جوشد هر نفس خونم

1 ز رشک همدمانش بس که جوشد هر نفس خونم برند از انجمن هرشب چو شمع کشته بیرونم

2 اگر همسایهٔ خورشید گردد کوکب بختم نخواهد در کنار بزم او ره داد گردونم

3 نسیم کوی لیلی ره چه داند جانب گلخن خوش آن نکهت که می‌آرد صبا از خاک مجنونم

4 چنانم در گرفتاری که گر حالم کسی پرسد نمی‌دانم که چونم تا بگویم در غمش چونم

5 ز خوبان داد می‌خواهم فغانی مهربانی کو که سازد کاغذی پیراهن طومار افسونم

عکس نوشته
کامنت
comment