تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد از وحشی بافقی غزل 128

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد

1 تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد

2 خواب آورد افسانه و افسانهٔ عاشق هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد

3 پهلوی من و تکیهٔ خاکستر گلخن دیوانه سر بستر سنجاب ندارد

4 سیل مژه ترسم که تن از پای در آرد کاین سست بنا طاقت سیلاب ندارد

5 گر سجده کند پیش تو چندان عجبی نیست وحشی که جز ابروی تو محراب ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment