سرمه حیرتش اکسیر نگاه از اسیر شهرستانی غزل 33

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا

1 سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا سایه گل به نظر چشم سیاه است مرا

2 بسکه گشتم به چمن محو خرام تو چو آب سبزه هر لب جو طرف کلاه است مرا

3 دارم از همت داغ تو جهان زیر نگین سرمه سوختگی گرد سپاه است مرا

4 تربیت یافته دود دلم همچو شرار گلستان جلوه این ابرسیاه است مرا

5 دل بدآموز شکایت شده بیهوده اسیر هیچ کس نیست که پرسد چه گناه است مرا

عکس نوشته
کامنت
comment