صفت و شکل و دهانش بزبان هیچ از شمس مغربی غزل 154

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

صفت و شکل و دهانش بزبان هیچ مگو

1 صفت و شکل و دهانش بزبان هیچ مگو بیقینش چو بدیدی بگمان هیچ مگو

2 گر مرا هیچ از آن ذوق دهان حاصل شد بر پی ذوق از آن ذوق دهان هیچ مگو

3 از میان خوش بکنار آی و بگیرش بکنار چو گرفتی بکنارش ز میان هیچ مگو

4 تو که بی نام و نشان هیچ نگشتی در وی بکسی دیگر ازو نام و نشان هیچ مگو

5 یار هر لحظه بشکلی دگر آید بیرون تو بهر شکل که بینیش روان هیچ مگو

6 حرفهایی که بر اوراق جهان مستورند هست آنجمله خط دوست بخوان هیچ مگو

7 آنکه در کسوت هر پیر و جوانست نهان چون عیان گشت پرریروی جوان هیچ مگو

8 چون ترا خازن اسرار نهانی کردند سر نگهدار ز اسرار نهان هیچ مگو

9 مغربی آنچه توان گفت بهر کس میگوی وآنچه گفتن نتوان بهمه کس هیچ مگو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر