- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سکندر آگهیش گرز لعل جانان بود چه گونه این همه مشتاق آب حیوان بود
2 نه وصل یار میسر شود مرا نه مرگ رقیب یکی از این دو اگر بود کار آسان بود
3 عجب مداراگر جای تست در دل من که یوسفی تو و یوسف مقیم زندان بود
4 چو او به حسن بود همچو ماه کنعان، کاش به عشق طاقت من هم چو پیر کنعان بود
5 تمام عمر به وصل تو می گذشت اگر زمان وصل تو چون روزگار هجران بود
6 ز دوریت بودم چند بر گریبان دست به این گناه که روزی تو را بدامان بود
7 چو خواست جان بستاند نخست از نگهی زمن ربود دلی را که آفت جان بود
8 گذشتی ار به (سحاب) و ندیدیش چه عجب که او براه تو با خاک راه یکسان بود