هندوی نفت اندازی همیآموخت. حکیمی گفت تو را که خانه نیین است، بازی نه این است. ,
2 تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است مگوی
1 دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
2 این پنج روزه مهلت ایام آدمی آزار مردمان نکند جز مغفلی
1 آن کیست که میرود به نخجیر پای دل دوستان به زنجیر
2 همشیره جادوان بابل همسایه لعبتان کشمیر
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت