هلالم ز ابرو بتا تا نمودی از غبار همدانی غزل 89

غبار همدانی

غبار همدانی

غبار همدانی

هلالم ز ابرو بتا تا نمودی

1 هلالم ز ابرو بتا تا نمودی دل از دست دیوانۀ خود ربودی

2 کشد گر به بتخانه نقشت، مصّور به یکدفعه بت ها کنندت سجودی

3 ندانم چرا شش جهت شد معطر سحر شانه تا گیسوان را نمودی

4 به فتراک بستی دلم همچو آهو چو عقده ز گیسوی مشکین گشودی

5 نماید به رویت دو زلف پریشان چو پیچیده دودی به مجمر ز عودی

6 به سوز نهانی ز عشق تو اینک لب خشک و چشم تر من شهودی

7 به نقشت قلم زد چو نقاش قدرت ز نقشت همی خویشتن را ستودی

8 هزاران هزار آفرین صانعی را که داد از عدم چون تویی را وجودی

9 به بیداریش چون نیابی غباری هماره چو چشم خمارش غنودی

عکس نوشته
کامنت
comment