هجران رفیق بخت زبون کسی از وحشی بافقی غزل 110

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

هجران رفیق بخت زبون کسی مباد

1 هجران رفیق بخت زبون کسی مباد خصمی چنین دلیر به خون کسی مباد

2 یارب حریف گرم کنی همچو آرزو گرم اختلاط داغ درون کسی مباد

3 این شعله‌های ظاهر و باطن گداز هجر پیراهن درون و برون کسی مباد

4 آن گریه‌های شوق که غلتید کوه از و سیل بنای صبر و سکون کسی مباد

5 سد بند شوق پاره کند زور آرزو یارب که بخت شور و جنون کسی مباد

6 نعلم به نام جملهٔ اجزا در آتش است جادوی او به فکر فسون کسی مباد

7 وحشی هزار بادیه دورم ز کعبه کرد این بخت بد که راهنمون کسی مباد

عکس نوشته
کامنت
comment