گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال از بیدل دهلوی غزل 1958

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام

1 گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام به حیرتم‌ که چها می‌کند خیال توام

2 مزاج شوقم از آب وگل تسلی نیست جنون سرشته غبار رم غزال توام

3 کلاه گوشهٔ پروازم آسمان سایی‌ست ز بس چو آرزوی خود شکسته بال توام

4 بس است حلقهٔ ‌گوشم خم سجود نیاز اگر به چرخ برآیم همان هلال توام

5 ز امتیاز فنا و بقا نمی‌دانم جز اینکه ذرهٔ خورشید بی زوال توام

6 زمانه‌گر نشناسد مرا به این شادم که من هم آینهٔ حسن بی مثال توام

7 سپند من به فسردن چرا نه نازکند نفس گداختهٔ جستجوی خال توام

8 مباد هیچکس آفت نصیب همچشمی حنا گداخت که من نیز پایمال توام

9 به چشم تر نتوان شبنم بهار تو شد عرق فروش گلستان انفعال توام

10 به خود نمی‌رسم از فکر ناقصی‌که مراست زهی هوس که در اندیشهٔ کمال توام

11 خیال وحشت و آرام حیرت‌ست اینجا چه آشیان و چه پرواز زیر بال توام

12 خبر ز خویش ندارم جز اینکه روزی چند نگاه شوق تو بودم‌کنون خیال توام

13 زمین معرفت از ریشهٔ دویی پاک است چرا زخویش نیایم برون نهال توام

14 ز شرم بیدلی خود گداختم بیدل دلی ندارم و سودایی وصال توام

عکس نوشته
کامنت
comment