- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دریغ از صف مردان برون نتاخت یکی دو کون را به یکی داو درنباخت یکی
2 هزار تیغ درین مشهد جزا برخاست ندید عشق که مردانه سر فراخت یکی
3 کسی به معرکه عشق کامیاب نشد ظفر دو اسبه مدد شد ولی نتاخت یکی
4 بسی به جستن اجزای کیمیا گشتند ز صد هزار کس اکسیر زر نساخت یکی
5 دلیل و حجت حق دیگرست و حق دیگر طریق جهل هزار و ره شناخت یکی
6 دوکون را که چه داند که هیچ کس نشناخت جهانیان همه بردند و درنباخت یکی
7 درست و خرده این کارخانه مغشوشست نخورد داروی سباک اگر گداخت یکی
8 نوای عشق به ساز و حریر و الحان نیست هزار پرده شد آهنگ کی نواخت یکی
9 مقمری چو «نظیری » پاکباز نخاست که بیش و کم به هم آورده داو ساخت یکی