1 دریغ از جان قلی کز جور گردون کناری پر ز خون رفت از میانه
2 زمانه دشنهٔ جورش چنان زد که نوک دشنه در دل کرد خانه
3 طلب کردم چو تاریخش خرد گفت : شهید دشنهٔ جور زمانه
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 شد یار به اغیار دل آزار مصاحب دیدی که چه شد با چه کسان یار مصاحب
2 رنگین شدن بزم من از یار محال است زین گونه که گردیده به اغیار مصاحب
1 میتوانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست امتحان صبر خود کردم شکیبایم هست
2 حفظ ناموس تو منظور است میدانی تو هم ورنه سد تقریب خوب از بهر رسواییم هست
1 عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را این بس که ضایع میکنی برمن جفای خویش را
2 لطفی که بد خو سازدم ناید به کار جان من اسباب کین آماده کن خوی ملال اندیش را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **