دریغا که آن زاد سرو بلند از عیوقی ورقه و گلشاه 32

دریغا که آن زاد سرو بلند

1 دریغا که آن زاد سرو بلند نهان گشت در زیر خاک نژند

2 ندانم همی زین بتر روزگار کی بر جانم آمد بر نخست کینه آر

3 تو ای تن در درد و عم برگشای ابا هیچ کس خوش مباش و مخند

4 تو ای ورقه از بهر جانان خویش بدل بر در شادکامی ببند

5 کنون کآن دلارام رفت از برت تو دل نیز بر مهر خوبان مبند

6 ایا نو شکفته گل بوستان ز بارت که چیدوز بیخت که کند؟

7 بگیرید ای مردمان دست من بریدم سوی گور آن مستمند

عکس نوشته
کامنت
comment