چنان مست از جلال الدین محمد مولوی غزل 1500

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

چنان مست است از آن دم جان آدم

1 چنان مست است از آن دم جان آدم که نشناسد از آن دم جان آدم

2 ز شور اوست چندین جوش دریا ز سرمستی او مست است عالم

3 زهی سرده که گردن زد اجل را که تا دنیا نبیند هیچ ماتم

4 شراب حق حلال اندر حلال است می خنب خدا نبود محرم

5 از این باده جوان گر خورده بودی نبودی پشت پیر چرخ را خم

6 زمین ار خورده بودی فارغستی از آنک ابر تر بارد بر او نم

7 دل محرم بیان این بگفتی اگر بودی به عالم نیم محرم

8 ز آب و گل برون بردی شما را اگر بودی شما را پای محکم

9 رسید این عشق تا پای شما را کند محکم ز هر سستی مسلم

10 بگو باقی تو شمس الدین تبریز که بر تو ختم شد والله اعلم

عکس نوشته
کامنت
comment