- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم ننشینم به رهش بر سر کویش نروم
2 هست خوش مصلحتی لیک دریغا کو تاب که یک امروز به نظارهٔ رویش نروم
3 آرزو نام یکی سلسله جنبانم هست خود به خود من به شکن گیری مویش نروم
4 سد صلا میزند آن چشم و به این جرأت شوق بر در وصل ز اندیشهٔ خویش نروم
5 گر توان خواند فسونی که در آیند به دل هرگز از پیش دل عربده جویش نروم
6 ساقی ما ز می خاص به بزم آورده است نیست معلوم که از دست سبویش نروم
7 وحشی این عشق بد افتاد عجب گر آخر در سر حسرت رخسار نکویش نروم