دیده وام گشته از تو برویت از شمس مغربی غزل 132

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

دیده وام گشته از تو برویت نگرم

1 دیده وام گشته از تو برویت نگرم زانکه شایسته دیدار تو نبود نظرم

2 چون ترا هر نفسی جلوه بجنسی دگر است هر نفس زان نگران در تو بچشمی دگرم

3 توئی از منظر چشمم نگران بر رخ خویش که توئی مردمک دیده و نور بصرم

4 هرکه بی‌رسم و اثر گشت برویش پی برد من بی‌رسم و اثر ناشده پی می‌نبرم

5 تا زمن هست اثر، از تو نیابم اثری کاشکی در دو جهان هیچ نبودی اثرم

6 نتوان برسر کوی تو کردن پرواز تا ز اقبال تو حاصل نبود بال و پرم

7 بوی جانبخش تو همراه نسیم سحر است زان سبب مرده انفاس نسیم سحرم

8 یار هنگام سحر بر دل ما کرد گذر گفت چون جلوه کنان بر دل تو میگذرم

9 مغربی آینه دل ز غبار دو جهان پاک بزدادی که پیوسته در او مینگرم

عکس نوشته
کامنت
comment