1 دیده آشوب نگاه فتنه پرداز تو را نیست پروای قیامت کشته ناز تو را
2 فیض خواری بین که رنج صید ما ضایع نشد دسته گل کرد از خون چنگل باز تو را
3 سرنوشت کار خود از من چه می پرسی؟ مپرس عشق می داند اسیر انجام و آغاز تو را
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 پری گشته آیینه دار هوا توان دیدن از روی کار هوا
2 چرا مست و مجنون نباشد کسی هوای بهار و بهار هوا
1 چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
2 به دیده دشت غزال رمیده می آید مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت
1 خون بود دل که لذت درد نهان شناخت این غنچه قطره بود که رنگ جنان شناخت
2 آیینه است پرتو شمع مزار من در خواب هم خیال تو را می توان شناخت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **