1 دیده آشوب نگاه فتنه پرداز تو را نیست پروای قیامت کشته ناز تو را
2 فیض خواری بین که رنج صید ما ضایع نشد دسته گل کرد از خون چنگل باز تو را
3 سرنوشت کار خود از من چه می پرسی؟ مپرس عشق می داند اسیر انجام و آغاز تو را
1 کو گریه ای که بی خبر از جا برد مرا غافل به باغبانی صحرا برد مرا
2 آن خار بی برم که چمن سایه من است خس نیستم که قطره ای از جا برد مرا
1 گر دلم پنهان نسازد در غبار آیینه را شعله از خجلت گدازد چون شرار آیینه را
2 پاکتر آید برون دلهای روشن از گداز نیست خاکستر بسوزی گر هزار آیینه را
1 گر به دام افتد هوای گلستان در سر مرا آتش پرواز گردد یاد بال و پر مرا
2 آهن شمشیر من در صلب خارا برق بود سوخت خون ساده لوحی در رگ جوهر مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به