1 ای کرده به آرایش گفتار بسیچ در زلف سخن گشوده راه خم و پیچ
2 عالم که تو چیز دیگرش می دانی ذاتی ست بسیط منبسط دیگر هیچ
1 چون عذار خویش دارد نامه اعمال ما ساده پرکار فراوان شرم اندک سال ما
2 میل ما سوی وی و میلش به سوی چون خودی ست آرد از خود رفتنش ناگه به استقبال ما
1 نه هرزه همچو نی از مغزم استخوان خالی ست که جای ناله زاری در این میان خالی ست
2 روم به کعبه ز کوی تو و ز حق خجلم ز سجده جبهه و از پوزشم زبان خالی ست
1 از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است جرعه را دین عوض آرید می ارزان شده است
2 چشم بد دور چه خوش می تپم امشب که به روز نفس سوخته در سینه پریشان شده است